وبگاه حقوقی نرخ عدالت

محمد علی جنیدی کارشناس ارشد حقوق

ماجراي دادرسي یک جنایت در فرانسه سال 1358

محمد علی جنیدی
وبگاه حقوقی نرخ عدالت محمد علی جنیدی کارشناس ارشد حقوق

ماجراي دادرسي یک جنایت در فرانسه سال 1358

(بحثي در اطراف كيفيات مخففه و رابطه روان پزشكي با دادرسي جزائي)

ترجمه : دكتر مرتضي كلانتريان

بررسي و تجزيه و تحليل يك پرونده قتل به وسيله هيئتي مركب از: بلاندين باره_ كريژل , ژيلبر بورله_ تورويك, روبر كاسل, ژان فاوره, الكساندر فونتانا, ژورژت لوژه, پاتريسيامولن,ژان _ پييزپته فليپ ريو_ و ماريون سزون.

زير نظر ميشل فوكوفيلسوف بزرگ معاصر فرانسوي و استاد فعلي كلژ دوفرانس

سال وقوع جنايت : 1358

سال بررسي و تجزيه و تحليل پرونده : 1973

در 3 ژوئن سال 1358 ميلادي جنايتي در يكي از دهات فرانسه اتفاق افتاد. يك جوان بيست ساله روستايي با داس مادر, خواهر و برادرش را كشت. از ظاره قضيه اينطور استنباط مي شد كه اين امر جنايتي است مثل ساير جنايات اما ميشل فوكو , فيلسوف و نويسنده نامدار معاصر فرانسوي و استاد كلژدوفرانس و همكارانش اينطور فكر نمي كردند. به همين جهت در ظرف يكسال, با مطالعه پرونده و تمام اسناد و مدارك مربوط به آن, تصميم گرفتند همه آنها را به صورت كتابي منتشر كنند و در پايان كتاب نتيجه تحقيق و بررسيهاي خود را, از جنبه هاي مختلف, به صورت مقالاتي بازگو كنند. اين موضوع, چه از جهت رابطه دستگاه قضايي با پزشكي قانوني و روان پزشكي, و چه از جهت اعمال كيفيات مخففه, كه تازه در آن زمان در قانون فرانسه پذيرفته شده بود, آن قدر در خور توجه بوده است كه در ظرف يكسال, يك فيلسوف مشهور همراه عده اي از حقوق دانان و روان پزشكان, درباره آن تحقيق و بررسي نموده اند. به اين مناسبت تصور مي كنيم جادارد چند شماره مجله حقوقي هم به آن اختصاص داده شود. اين امر, صرفنظر از آگاهي از ارتباطات روان پزشكي با دادرسي جزائي و تاريخ و نحوه اعمال كيفيات مخففه باعث خواهد شد كه خوانندگان مجله حقوقي به نحوه رسيدگي دستگاه قضائي در يكصد و چهل سال پيش پي ببرند و آن را با طرز امروز, چه در فرانسه و چه در ايران, مقايسه كنند.

 

مقدمه از ميشل فوكو فيلسوف فرانسوي و استاد كلژدو فرانس :

غرض ما اين بود كه تاريخ دخالت و ورود روان پزشكي را در امر دادرسي جزايي مورد تحقيق و بررسي قرار دهيم و ارتباط اين دو را با هم بشناسيم. همين طور كه در جستجو و كاوش مان پيش مي رفتيم به پرونده رويير برخورد كرديم.

ماجراي پرونده رويير در سالنامه بهداشت عمومي و پزشكي قانوني سال 1836 منتشر شده بود. مثل تمام پرونده هايي كه به وسيله اين سالنامه منتشر شده است, ابتدا خلاصه اي از ماجرا و سپس نظر پزشكان قانوني چاپ شده بود. با وجود آنكه, آنچه در سالنامه بهداشت عمومي و پزشكي قانوني منتشر شده بود, خلاصه اي پيش نبود , مع الوصف در آن مطالب جالبي به چشم مي خورد:

1_ وجو سه نظريه و گزارش پزشكي در مورد متهم پرونده, كه نه تنها از جهت تجزيه و تحليل و از جهت نتيجه گيري, يكسان نبود, بلكه هر يك از نظريه ها از طرف پزشكاني ابراز شده بود كه اساس و طبع كارشان كاملا با ديگري متفاوت بود: يكي از اين نظريه ها و گزارش ها را پزشك دهكده و ديگري را يك پزشك شهري كه رئيس يكي از ديوانه خانه هاي مهم فرانسه بود, و سومي را عده اي از بزرگترين روان پزشكان و پزشكان قانوني امضاء كرده بودند.

 

2_ اظهارات شهود قضيه كه جملگي ساكن همان دهي بودند كه متهم در آن ساكن بود و يا ساكن دهات اطراف بودند. اين اظهارات در اطراف زندگي متهم, خصوصيات اخلاقي, ديوانگي يا ضعف عقل او دور مي زد.

 

3_ مهم تر از همه وجود يادداشت ها, يا به عبارت ديگر قسمتي از يادداشت ها, كه بوسيله متهم, يك روستايي در حدود بيست ساله, كه به زحمت خواندن و نوشتن مي دانست, در زندان نوشته شده بود, متهم در اين يادداشت ها جزئيات جنايتش , يعني قتل مادر و خواهر و برادرش را به تفصيل بيان كرده بود.

در آن زمان, سابقه نداشت كه اين همه اسناد و مدارك در خصوص پرونده اي, در سالنامه بهداشت عمومي و پزشكي قانوني منتشر شود. به چه علت سالنامه مذكور به اين كار مبادرت كرده بود؟ قطعاً به خاطر نفس جنايت مادركشي يا برادر و خواهر كشي نبود. در آن زمان, چه از جهت سياسي و اجتماعي و چه از جهت روان پزشكي, قتل هاي ديگري نيز اتفاق افتاده بود كه در روزنامه هاي ديگر به تفصيل درباره آنها مطالبي منتشر كرده بودند در حاليكه در اين روزنامه ها خيلي به اختصار از جنايت رويير ياد شده بود. از طرف ديگر برتو وكيل ريوير كه به خاطر دفاعش از او, بعدها شهرت زيادي به هم زد هرگز درباره موكول و پرونده اش حرفي نزد و چيزي ننوشت.

بنابراين پرونده ريويير يك پرونده مهم نبود. علت اينكه سالنامه بهداشت عمومي و پزشكي قانوني آن قدر براي آن اهميت قائل شده بود كه قسمت زيادي از اسناد و مدارك مربوط به آن را منتشر كرده بود شايد به اقتضاء موقعيت يا تصادفي بوده است. شايد پزشك يا يكي از اهالي صاحب نفوذ محلي كه جرم در آنجا اتفاق افتاده بود, متخصصين مشهور پاريس را از ماجرا با خبر كرده بود و برايشان تشريح كرده بود, كه چطور شخصي كه به عقيده عده زيادي از مردمان آن سامان ديوانه بوده است در 12 نوامبر 1835 به مرگ محكوم شده است؛ و نتيجتاً اين متخصصين براي عفو محكوم, بدون اينكه حتي او را ببينند, پيشقدم شدند و اظهار نظر كردند؛ و وقتي كه تقاضاي عفو محكوم مورد قبول واقع شد, همه مطالب در سالنامه فوق منتشر كردند.

اما شايد جزاينها كه بر شرديم, انتشار پرونده رويير در سالنامه بهداشت عمومي پزشكي قانوني علت مهم تر ديگري نيز داشت و آن انتشار گزارش و نظريه اسكيرول و همكارانش بود. سال 1836 سالي بود كه در آن بازرا بحث و گفتگو در اطراف دخالت روان پزشكي در دادرسي جزائي بسيار گرم بود. مخصوصاً بحث در اطارف نظريه وسوسه جنايت كه از طرف اسكيرول ابراز شده و انتشار يافته بود, سخت رونق داشت. اين بحث بين قضات و دادگاههاي جزائي از طرفي و پزشكان و روان پزشكان از طرف ديگر, و گاهي اوقات بين خود پزشكان و روان پزشكان نيز جريان داشت. مخالفت دادگاهها با اين نظريه به حدي بود كه وكلاي مدافع و پزشكان قانوني و روان پزشكان از ترس اينكه بر چسب ماترياليست به آنان برنند از استناد به اين نظريه خودداري مي كردند تا وضع متهم را در مقابل قضات وهيئت منصفه به خطر نيندازند. از گزارشهاي پزشكي قانوين سال 1835 اينطور استنباط ميشود كه علاوه بر اين, پزشكان قانوني و روان پزشكان سعي داشتند تا حدودي از نظريه وسوسه جنايت عدول كنند, ظاهراً اين امر به خاطر آن بود كه از طرفي پذيرش نظريه وسوسه جنايت را باعث حدوث اشتباهات قضايي مهمي تصور مي كردند و از طرف ديگر متعهد بودند كه بيماري رواني را با علائم و آثار دقيق تر و روشن تري مي توان تشخيص داد. در هر صورت, سالنامه بهداشت عمومي و پزشكي قانوني, با انتشار پرونده ريويير, مستقيماً نظريه وسوسه جنايت را مورد حمله قرار داد, بلكه با انتشار اسناد و مدارك مختلف پرونده از قبيل اظهارات شهود, ياداشت هاي محكوم, نظريات مختلف پزشكان تا حدودي صحت آنرا نيز تاييد كرده است.

خواه به اقتضاء موقعيت ويا به علت تصادف, و خواه به علت مناقشاتي كه بر سر نظريه وسوسه جنايت در گرفته بود, سالنامه بهداشت عمومي و پزشكي قانوني اقدام به انتشار پرونده اي كرده است, كه از جهت اسناد و مدارك منتشريه , نه تنها براي آن زمان بي سابقه بوده, بلكه در حال حاضر هم سابقه ندارد كه اينهمه اسناد و مدارك مربوط به پرونده اي در محله اي منتشر شود. اما يك مطلب انسان را دچار حيرت مي كند: سكوت كامل در خصوص ياددشات هاي ريويير. چه پيش آمده بود كه بعد از آنهمه سروصدا درباره يادداشت هاي رويير و آنهمه تفسيرها از طرف روان پزشكان مشهور, به محض پايان محاكمه ديگر هيچگونه بحث و گفتگو درباره آن ياداشتها به عمل نيامد؟ همين تعجب و حيرت ما را وادار كرد كه اين پرونده را مورد بررسي قرار دهيم. يكسال, وقتي كه ما صرف اين پرونده كرديم شايد هم تا حدودي به خاطر زيبايي غير قابل انكار يادداشت هاي ريويير بوده است.

آنچه مارا, كه هر كدام داراي روش تحقيق و بررسي مختلفي هستيم و منظور واحدي نداريم, وادار كرد كه در ظرف يك سال تمام روي اين موضوع كار كنيم, اين بود كه موضوع مورد مطالعه يك پرونده بود. يعني يك واقعه يا حادثه, كه درباره آن آراء و عقايد مختلفي, كه چه از جهت اساس و پايه و چه از جهت شكل و كيفيت كاملا متفاوت بودن, ابراز شده بود: نظريه قاضي محكمه صلح, دادستان, رئيس دادگاه جنايي, وزير دادگستري. گزارش و اظهار نظر پزشك دهكده, پزشك قانوني, روان پزشكان مشهور از جمله اسكيرول. اظهارات شهود, اهالي ده, كشيش, بخشدار. بالاخره اظهارات خود قاتل. همه اين اشخاص از حادثه روز 3 ژوئن, حادثه قتل مادر, خواهر و برادر ريويير حرف مي زدند, اما هيچكدام مطلب واحدي را بيان نمي كردند. از خلال حرفهاي آنان, كشمكش و مبارزه چند جانبه اي در جريان بود: مبارزه پزشكان با خودشان, با قضات, با ريويير (كه با گفتن اينكه خودش را به ديوانگي زده بود آنان را به دام مي انداخت). قضات در كشمكش وجدانشان بر سر قبول يا عدم قبول نظريه روان پزشكان, اعمال يا عدم اعمال كيفيات مخففه كه تازه از تصويب گذشته بود و هووز نسبت به آن بيگانه بودند. مبارزه اهالي دهكده محل وقوع جرم, كه با نسبت دادن ضعف عقل ياديوانگي به قاتل, مي خواستند ننگ جنايت ارتكابي را از دامان دهكده شان بشويند و شرافت آن را حفظ كنند. بالاخره مبارزه پيپر ريويير, با سلاح بي شمارش: آيا مرتكب جنايت شده بود, تا دادستان او در همه جا بازگو شو و با مرگي كه نصيبش مي شد شهرت ابدي پيدا كند؟ آيا از قبل جزئيات عملش را به صورت يادداشت ها, در مغزش طرح ريزي كرده بود, و نتيجه آن وقوع جنايت بود؟ اظهارات شفاهي او در مورد ديوانگي اش , اظهارات كتبي او براي اثبات اينكه دروغ گفته است و ديوانه نيست و عاقل است. همان اظهاراتي كه به صورت يادداشت هاي زندان او به دست ما رسيده است, نمونه اي از زيبايي كلام و بيان است كه بعضي آن را دليل كمال عقل او ( و نتيجه اين نظريه صدور حكم محكوميت به مرگ) و عده اي ديگر سند ديوانگي اش ( و نتيجه اين فرض عفو و با يك درجه تخفيف و تبديل مجازات مرگ به حبس دائم ) پنداشته اند.

 

هدف ما از انتشار اين پرونده و تمام اسناد و مدارك مروبط به آن نشان دادن همه آن مبارزات و كشمكش هايي است كه در آن زمان از طريق خطابه ها و گزارش ها, بين دستگاه قضائي, يعني نماينده قدرت دولت, از طرفي و دانش از طرف ديگر در گرفته بود.

 

براي اينكه تحقيق و بررسي از هر جهت كامل باشد, ما علاوه بر انتشار پرونده جزائي, يعني خيلي بيشتر از آنچه در سالنامه بهداشت عمومي پزشكي قانوني چاپ شده بود, تمام مقالاتي را كه در روزنامه هاي آن زمان در خصوص اين دادرسي و متهم آن چاپ شده بود نيز جمع آوري كرديم و در اين تحقيق به چاپ رسانديم.

در چاپ اين اسناد و مدارك ما رعايت ان روشي را كه امروز در تهيه و تنظيم مدارك پرونده, معمول است (ابتداء پرونده جزائي و سپس پرونده پزشكي) نكرديم. بلكه آنها را تقريباً به همان صورتي كه بوجود آمدند نقل كرديم: جنايت, تحقيقات مقدماتي, محاكمه در دادگاه جنائي, عفو (تبديل مجازات مرگ به حبس ابد). با اين كار قصد داشتيم كه برخورد عقايد و آراء را چه در دادرسي و چه در تفسيرها و گزارش هاي كارشناسان مختلف روشن ترنشان بدهيم.

با توجه به تاريخ تنظيم يادداشت هاي ريويير بايد متوجه بود كه اين يادداشت ها اين پرونده را تشكيل مي دهد و تما خطابه ها, گزارش ها, تفسيرها, حمله ها و دفاع ها در اطراف آن دور مي زند. همين يادداشت هاست كه همه را سردرگم مي كند و همه و حتي خود نويسنده آن را در تارو پودش گرفتار مي سازد. زيرا بعد از آنكه همين يادداشتها به عنوان سند عاقل بودن متهم در دادگتاه پذيرفته ميشود و دادگاه به استناد آن او را به مرگ محكوم مي كند, به عنوان نمونه فقدان عقل محكوم از طرف رون پزشكان صاحب نامي چون اسكيرول و اورفيلا مورد تجزيه و تحليل قرار گيرد و در اثر دخالت آنان محكوم به مرگ يك درجه مورد عفو واقع و محكوميتش تبديل به حبس دائم مي شود.

ما تصميم گرفتيم كه يادداشت ها ريويير را از جهت روان پزشكي و روان كاوي مورد تجزيه و تحليل قرار ندهيم و آنرا تفسير نكنم. اين امر دلائلي داشت: يكي به خاطر آنكه اساس كار و تحقيق ما را همين يادداشت تشكيل مي داد كه در پرتو ان ما گزارش ها و نظريات و دفاعيات موجود در پرونده را تجزيه و تحليل كرده ايم. ديگر اينكه براي ما اينكار امكان نداشت زيرا در آن صورت ما مجبور بوديم كه يادداشتها را از يكي از زواياي پزشكي, قضايي, روان پزشكي, جرم شناسي مورد بررسي قرار دهيم, در حاليكه بوسيله همين يادداشت ها بود كه ما مي خواستيم مسائل مربوط به آنها را بشناسيم. بالاخره به خاطر وحشت و احترامي كه اين يادداشت ها, يعني نوشته اي كه از مرگ چهار انسان حكايت مي كرد,در ما بوجود آورده بود, نخواستيم با تجزيه و تحليل خودمان لطمه اي بر آن وارد كنيم و از قدرت و زيبايي آن بكاهيم.

با وجود اين در پايان, ما طي مقالات مختلفي به طور كلي, مسائلي از قبيل دانش رون پزشكي و ارتباط آن با دستگاه قضائي, رابطه قاضي با پزشك قانوني, كيفيات مخففه و تاريخ و نحوه اعمال آن را تشريح كرده ايم.

اين تحقيق و بررسي نتيجه كار گروهي است, و در كلژدوفرنس صورت گرفته است. افراد اين گروه عبارتند از: بلاندين باره_ كريژل (barret _ kriegel Blandine) , ژيلبربورله_ تورويك (Gilbert Burlet_ Torvic) روبركاسل (Robert castel) , ژان فاوره (Jeanne Favret) الكساندر فونتا (Alexander Fontana) ژرژت لوژه (Georgett Legee) پاتريسيا مولن (patricia Moulin) , ژان _ پييرپته (Jean- Pierre peter) فيليپ ريو (philippe Riot) و ماريون سزون (Maryvonne saison)

 

قسمت اول

جنايت و دستگيري

1_ صورتمجلس قاضي محكمه صلح

به تاريخ 3 ژوئن 1835, ساعت يك بعد از ظهر

 

ما, فرانسوا _ ادوارد بودوئن قاضي محكمه صلح اونه, همراه با منشي محكمه لوئي _ لئاندرلانگلينه.

هم اكنون, آقاي بخشدار اونه, به ما گزارش داد كه جنايت وحشتناكي در خانه پيير_ مارگرن رويير واقع در دهكده فوكتري , جزء حوزه بخشداري اونه, اتفاق افتاده است. در گزارش آقاي بخشدار قيد شده است كه صاحب خانه كشاورز است از صبح تا حالا در خانه اش نبوده است و ظاهراً جنايت در غياب وي اتفاق افتاده است. ما, بيدرنگ باتفاق آقاي بخشدار و آقاي دكتر مورن و آقاي دكتر كورديه, پزشكان ساكن اونه, كه جملگي بنا به تقاضاي ما, طبق قانون حاضر شده اند, به محل وقوع جناست رفتيم. وارد خانه يك طبقه اي شديم كه در كنار جاده اي كه اونه را به سنت اينان وصل مي كند قرارداد. ما در اطاق نشيمن خانه, كه از در و پنجره اي كه در قسمت جنوبي و در شيشه داري كه در قسمت شمالي آن قراردارد, نور مي گيرد, هستيم, و سه جسد در مقابل ما به چشم مي خورد: 1_ در مقابل اجاق جسد زني كه در حدود چهل ساله است به پشت قراردارد, و ظاهرا امر نشان مي دهد كه در موقع وقوع جنايت مشغول طبخ غذا بوده است, زيرا هنوز ديگ محتوي غذا در روي آتش ديده مي وشد . لباس زن لباس معمولي زنان روستائي است. موهاي سرش آشفته است. گلوي زن بريده شده است و در پشت گردن بريدگي هاي متعددي به چشم مي خورد 20 _ يك پسر بچه در حدود هفت الي هشت ساله با پيراهن آبي و شلوار, جواراب و كفش به روي شكم افتاده است و صورتش روي زمين قرار دارد و شكاف عميقي در پشت سرش ديده مي شود. 3_ دختري هيجده ساله, در لباس كتاني, با جوراب و بدون كفش به پشت افتاده است پاهايش در آستانه در جنوبي اطاق قرار دارد. كار قلابدوزي اش روي شكمش, و روسري كتاني اش در كنار پاهايش افتاده است, دسته اي از موهاي سر دختر در كنار اوست و نشان ميدهد در اثر تقلا با قاتل در هنگام قتل, از سرش كنده شده است. شكاف عميقي كه با آلت برنده اي ايجاد شده در طرف راشت صورت و در گردن دختر به چشم مي خورد. به نظر مي رسد كه دختر جوان در موقع وقوع جنايت روي صندلي, در كنار در شيشه دار, كه درست مقابل در جنوبي است و جسد در آنجا اقتاده است, نشسته و مشغول قلاب دوزي بوده است. زيرا هنوز دم پايي اش در كنار صندلي ديده مي شود. به نظر مي رسد كه هر سه قتل به وسيله آلت برنده اي صورت گرفته باشد. اسامي مقتولين بشرح زير است:

1_ ويكتواربريون عيال پيير_ كارگرن, ريويير.

2_ ژول رويير پسر پيير _ مارگرن ريويير.

3_ ويكتوار ريويير دختر پيير _ مارگرن ريويي.

به عقيده اهالي محل, مراكب اين قتل ها پيير ريويير پسر و برادر مقتولين است. پس از آگاهي از اين مطلب كه متهم فرار كرده است, پاسگاه ژاندارمري منيل اوزوف را در جريان گذاشتيم كه بي درنگ در دستگيري متهم اقدام كند.

ما از آقايان دكتر مورن و كورديه با قيد اينكه ترديدي در آبستن بودن مادر وجود ندارد, تقاضا, كرديم, با اداي شوگند وفق مقررات, و با معاينه اجساد علت مرگ را معلوم دارند.

آقاي پزشكان در حضور ما از اجساد معاينه بعمل آورند و نتيجه معاينات خود را در صورتمجلسي تنظيم نمودند كه به امضاء حاضرين رسيد و به مهر محكمه صلح اونه ممهور و ضميمه پرونده شد.

 

2_ صورتجلسه معاينه اجساد

به تاريخ 3 ژوئن 1835

ما, تئودور مورن و توماس _ آدرين كودريه, پزشكان مقيم اونه به تقاضاي آقاي قاضي محكمه صلح اونه همراه ايشان و آقاي بخشدار اونه در ساعت دو بعد از ظهر وارد خانه شخصي بنام پيير _ مارگرن رويير در دهكده فوكتري شديم و به محض ورود سه جسد ديديم كه وضع آنها پس ازمعاينه بشرح زير است:

1_ جسد زني كه به پشت افتاده است و پاها با اندكي انحناء به ديواره اجاق تكيه دارد. دست راست در حاليكه انگشتان جمع شده اند در امتداد بدن و دست چپ به روي سينه قرار دارد. وضع لباس مرتب و منظم است, فقط روسري كمي لغزيده و در زير سرجسد قرار دارد. مي گويند كه اين زن نامش ويكتوار بريون و عيال پيير _ مارگرن رويير است. مقدار زيادي خون در اطراف جسد پخش شده است و شكاف عميقي در گردن مشاهده ميوشد كه استخوان گردن را از طرف راست كاملا قطع كرده است به طوري كه فقط عضلات و پوست طرف چپ گردن سبب شده است كه هنوز سرجسد به بدن متصل باشد. عمق شكاف در جهت بالاي سر باعث خرد شدن جمجمه و بيرون ريختن مغز شده است. بريدگي هاي ديگري در قسمتهاي مختلف سر و صورت وجود دارد, و شدت ضربات وارده به حدي است كه سر جسد به صورت مجموعه اي از گوشت و استخوان خرد شده در آمده است. مقتوله آبستن بوده است. با اجازه آقاي قاضي محكمه صلح ما جسد را كالبد شكافي كرديم. در رحم ,جنين مونثي در حدود شش ماه مشاهده مي شود كه فاقد حيات است.

با توجه به اينكه علت مرگ همانطور كه در بالا اشاره شد با قطع سر از بدن كاملا روشن است, ما ديگر نيازي نديديم كه معاينات و كاوش هاي بيشتري انجام دهيم.

2_ كمي بالاتر از جسد فوق جسد بچه اي در حدو هفت الي هشت ساله را مي بينيم كه مي گويند نامش ژول رويير است. جسد طفل به روي شكم قرار دارد و لباسهايش در تن اوست. صورت او روي زمين و ميان گودالي از خون قرار دارد. در دو طرف صورت دو شكاف عميق به چشم مي خورد كه هر يك در جهتي به مغز منتهي مي شود. همچنين ضربات متعددي به كاسه سر او وارد شده به نحوي كه كاسه سر از هم جدا شده است, ضربه ديگري نيز به پشت گردن وارد شده است بدون آنكه به استخوان گردن آسيب برساند. در ساير نقاط بدن نيز آثار ضربات و بريدگي ناشي از جسم تيز و برنده به چشم مي خورد. نظر به اينكه مغز كاملا متلاشي شده و علت مرگ كاملا روشن است, نيازي به معاينات وكاوش هاي بيشتر به نظر نرسيد.

3_ در قسمت جنوبي اطاق, در نزيدكي جسد طفل, جسد دختر جواني در حدود هيجده ساله ديده مي وشد كه مي گويند نامش ويكتوار ريويير است. جسد به پشت افتاده است, پاها با جوراب ولي بدون كفش است, و كار قلاب دوزي روي شكم جسد قراردارد, لباس مقتوله نامنظم و سرش برهنه و موهايش آشفته استو به نظر مي رسد كه موهايش را كشيده باشند زيرا دسته اي از موهاي كنده شده سرش در كنار پاهايش ديده مي وشد و قسمتي از پيش بند نيز پاره شده است,كه جملگي حكايت از مقاومت و تقلاي مقتوله در مقابل قاتل مي كند. در قسمت راست گردن دو شكافعميق به چشم مي خورد: اولي در بالاي گردن كه شريان را قطع كرده است و دمي در پائين كه كاملا استخوان گردن را جدا گرده است, بالاتر از اين دو بريدگي, بريدگيهاي ديگري نيز وجود دارد. در سراسر صورت شكاف هاي عميقي ايجاد شده است كه يكي از اين شكاف ها فك پائين راكاملا جدا كرده است و شكاف ديگري در فك بالا وجود دارد كه تقريباً مغز ادامه پيدا مي كند. با توجه به اينهمه جراحت, كه هر يك از آنها به تنهايي مي تواند علت مرگ باشد ديگر نيازي به كالبدشكافي وجد ندارد. لازم به تذكر نيست كه تمام جراحات وارده در مورد سه جسد بوسيله آلت تيز و برنده اي ايجاد شده است.

اين صورتمجلس در روز و ماه وسالي كه در بالا به آن اشاره شد تنظيم گرديده است و امضاء كنندگان زير با تاييد صحت و درستي مندرجات آن, آن را فوراً بعد از پايان معاينه اجساد, تنظيم و به حضور آقاي قاضي محكمه صلح تقديم كردند. امضاء

 

3_ اظهارات شهود واقعه در نزد قاضي محكمه صلح

ماري ريويير, 74 ساله:

نزديكي هاي ساعت 11 امروز, من در جلو در خانه ام ايستاده بودم. بطوريكه ملاحظه مي كنيد در خانه ام, مثل در خانه اي كه در آن جنايت اتفاق افتاده است, رو به حياط مشترك دو خانه باز ميشود. يكدفعه ديدم پيير موهاي خواهرش ويكتوارريويي را گرفته است و مي كشد. به نظر مي آمد كه ويكتوار سعي دارد خودش را از دست برادرش جات دهد. به طرف آنها رفتم ديدم پيير داسي را كه دردست داشت بلند كرده است و مي خواهد به سر خواهرش بكوبد. فرياد زدم: بدبخت چكار داري مي كني؟ و دويدم كه جلو او را بگيرم, ولي در همين موقع او داس را به سر خواهرش كوبيد و چند بار اين كار را تكرار كرد, تا بدن دختر بيچاره به زير پاي او افتاد. تمام اين ماجرا در كمتر از يك دقيقه اتفاق افتاد. بعد از اين عمل او از دري كه به خيابان باز مي شود, خارج شد و به طرف اونه به راه افتاد. من سرم را وارد اطاق كردمو جسد مادر و برادرش را غرق درخونديدم و از ديدن آن منظره به حدي دچار وحشت شدم كه نزديك بود عقلم را از دست بدهم. شروع كردم به شيون كردن: خداي من چه مصيبتي خداي من چه مصيبتي در اثر فريادهاي من عده اي در حياط ما جمع شدند, ولي تمام ساكنين خانه ما در لحظه جنايت غايب بودند.

ان پوستل, 50 ساله, كارگر آقاي لرو.

امروز نزديك ظهر, در حاليكه مقداري شبدر روي شانه ام بود و داشتم به خانه مي رفتم, صداي فرياد بيوه ريويير را شنيدم: آه خداي من چه مصيبتي آه خداي من چه مصيبتي. در همان لحظه صداي ديگري شنيدم, كه به نظرم آشنا نبود, و مي گفت: همه انها مرده اند. ووقتي جلو طويله مان رسيدم, پيير رييير را ديدم. داس خون آلودي در دستش بود و دستش نيز خون آلود بود. وقتي كه از كنارم مي گذشت به من گفت: مواظب باش بلائي سرمادرم نيايد. من متوجه نشدم مقصود او ازاين حرف چه بود, ولي بعد از اينكه به خانه رسيدم و از ماجراي جنايت آگاه شدم, فهميدم كه مقصودش مادربزرگش بود.

ويكتوار امه لرو 40 ساله, همسر ژان |آندره

امروز نزديك ظهر, وقتي كه من مي خواستم وارد خانه برادرم, كه در مقابل خانه پيير _ مارگرن ريويير, قرار دارد, بشوم, پيير ريويي را ديدم داشت از دري كه به خيابان باز مي شود خارج مي شد و به طرف اونه مي رفت. دردستش داس خون آلودي بود و در حاليكه از كنارم مي گذشت به من گفت: من همين الان پدرم را از شر همه بدبختي هايش نجات دادم. من ميدانم كه مرا خواهند كشت, ولي اصلا برايم اهميتي ندارد. و اضافه كرد:

از مادرم مواظبت كنيد. مقصودش مادربزرگش بود.

 

4_ صورتمجلس دادستان شهرستان وير

ما, دادستان شهرستان وير كه وسيله شايعات منتشره در ميان مردم, از جنايت اونه مطلع شديم, پس از مطلع كردن آقاي بازپرس حوزه قضائي خود, بي درنگ در معيت آقاي ستوان ژاندارمري در محل جنايت حاضر شديم و اقداماتي بشرح زير انجام داديم:

با توجه به صورتمجلس تنظيمي مورخ ديروز آقاي قاضي محكمه صلح كه در آن وقوع جنايت احراز شده است, ديگر نيازي به تحقيق و بررسي در اين خصوص از طرف ما مشاهده نشد. اما, نظر به اينكه و آشكار است كه پيير ريويير 20 ساله كشاتورز ساكن اونه عمداً مرتكب قتل ويكتواربريون مادرش, ويكتوارريويير خواهرش و ژول ريويير برادرش شده است, لذا قبل از هر چيز, دستور دستگيري او را صادر كرديم. نتيجتاً به بخشداران بخش هاي اونه, روكامپ و پلسي دستور داديم كه به حد كافي مامور براي دستگيري نامبرده بالا تجهيز نمايند.

بعد از اين كار, در اطراف زندگي و روحيات پيير ريويير, دردهكده فوكتري, يعني محلي كه در آن جنايت اتفاق افتاده است, به تحقيق و بررسي پرداختيم.

فكر كرديم كه بدون آنكه نيازي به اداي سوگند باشد, از پدر, مادربرگ ويكي از خواهرهاي قاتل در اين خصوص تحقيق كنم. خلاصه اظهارات آنان بشرح زير است:

پيير ريويي از همان ابتداي بچگي, براي خانواده اش مو جب نگراني بود. او بچه اي بود كم حرف, لجوج و گوشه گير. حتي هم صحبتي با افراد خانواده اش. نيز برايش باري بود و از اين كار دوري مي كرد. هرگز از ظاهرش نشانه اي از مهر و علاقه به پدر مادرش خوانده نمي شد. مخصوصاً به مادرش تنفري بيش از حد داشت. بعضي اوقات كه با او برخورد مي كرد به عيان در چهره و حركاتش نفرت و انزجار مشاهده مي شد. در وجودش خشونتي بود كه هميشه موجب نوميدي بستگانشمي شد. در بچگي, بارها اتفاق مي افتاد كه او را مي ديدند كه بچه هاي هم سن و سال خودش را با چوب و چماق يا هر چه كه به دستش مي رسيد تعقيب وي كند و آنها را مرگ تهديد مي كند يا با كمال بيرحمي پرنده هاي كوچك را بين دو تكه سنگ له مي كند. بعضي وقت ها از خانه پدري فرار مي كرد و تمام شب رادر غارهاي دور افتاده به سر مي برد. وقتي كه از اين جور جاها باز مي گشت اظهار مي كرد كه شيطان را ملاقات كرده است و با او هم پيمان شده است. هميشه از زنها متنفر بود. گاهي تنها با خودش حرف مي زد و در اين حالت گاهي با هيجان و گاهي با عصبانيت مطالبي با خودش مي گفت. رفته رفته كه بزرگتر مي شد به كتاب رو آورد. باشوق و ذوق به مطالعه مي پرداخت و كتابهاي مختلفي را مي خواند و مطالب آن را با توجه به حافظه قوي كه داشت به خاطر مي سپرد. بعضي اوقات شب تا صبح بيدار مي ماند و كتابهاي فلسفي مي خواند.

از بي ديني ناگهان به دينداري گرائيده بود و ظاهر ادم هاي مقدس را به خود گرفته بود.اين دينداري با فرماني كه پاپ, درباره عفو عده اي از گناهكاران, در دوسال قبل صادر كرده بود بي ارتباط نبود. شبي پدرش او را در حال خواندن كتاب دعايي ديده بود كه آقاي كشيش اونه به او عاريه داده بود. در سال گذشته او دوبار براي اعتراف به كليسا رفته بود و در مراسم عيد پاك نيز شركت كرده بود.

در روز شنبه سي ام ماه گذشته, او لبسا تازه اي را خريداري كرده بود, و در رزو وقوع جنايت او سه بار اين لباس را پوشيده بود و از تن در آورده بود, تا بالاخره آن را بر تن كرده بود. مادربزرگش به او گفته بود: چه خبره, كجا قصد داري بري. او در جوابش گفته بود: امشب خواهي فهميد.... صبح آن روز پيير ريويير از ناحيه قلب احساس از ناحيه قلب احساس ناراحتي كرده بود و گفته بود كه قلبش درد مي كند.

تنها, سركش , لجوج و بيرحم, اين تصويري بود كه از نظر روحي از پيير ريويير ترسيم مي كردند. او آدمي بود كه با ديگر ادم ها شباهت نداشت و با آنها نمي جوشيد و ابراز هم دردي نمي كرد و همانقدر كه از خانواده اش منزجر بود, از اجتماع نيز فراري بود. به پدرش مي گفت كه آيا امكان ندارد كه انسان در جنگل و با خوردن علف و ريشه درختان به زندگي ادامه دهد؟

از نظر جسمي پيير ريويير مشخصات جالبي دارد: ضعيف الجثه, پيشاني كوتاه, ابروها پرپشت. سرش دائم به طرف زمين خم شده است و هميشه يك وري نگاه مي كند, گويي وحشت دارد كه اگر مستقيم در چشمان ديگران نگاه كند, از سر او باخبر شوند. راه رفتن او بيشتر ب ورجه ورجه كردن پبيه است تا به راه رفتن.

بعد از ارتكاب جنايت, پيرريويير فرار نكرده بود, بلكه خيلي خود سرد با دست هاي خون آلود, از محل جنايت خارج شده بود و به دو ننفري كه با او برخورد كرده بودند, گفته بود: من پدرم را از شر بدبختي هايش نجات دادم. و بعد از اين حرف, گويي ابداً اتفاق مهمي نيفتاده باشد, در حاليكه داس خون آلود در دستش بود به طرف جاده به راه افتاده بود.

اينها خلاصه اطلاعاتي بود كه ما در محل جنايت, و در حضورآقاي محكمه صلح اونه, دكتر مورن پزشك و عضو انجمن شهر, آنگو سروان گارد ملي, بنوا ستوان ژاندارمري جمع آوري و صورتمجلس كرديم و به امضاء آنان رسانديم. امضاء ها.

بعد از تنظيم صورتمجلس فوق, نظر باينكه به ما اطلاع دادند كه شخصي بنام شارل دني در جنگل فونتونل , پييرريويير را ديده است, ما او را فراخوانديم و پس از اداي سوگند از طرف وي اظهارات او را به شرح زير صورتمجلس كرديم:

خانم گيومت مشهور به خانم هامار (دهكده اي از بخش اورسي) به من گفت كه به شخصي برخورد كرده است كه جزئيات جنايت دهكده فوكتري را برايش تعريف كرده است. طبق نشانيهايي كه آقاي ويلمه و دختر بونمزون به او داد بودند, اين شخص كسي جز پييرريويير نمي توانست باشد. امضاءها

 

5_ علائم شناسائي پييرريويي , متهم به قتل

ما, دادستان شهرستان وير به آقايان افسران پليس قضايي دستور مي دهيم از تمام وسائل و طرق قانوني براي دستگيري پييرريويير متهم به قتل مادر, خواهر و برادرش, استفاده كنند و باجديت كامل در اسرع وقت بهاين مهم اقدام نمايند. مشخصات متهم به قتل از اين قرار است:

سن 20 ساله

قد در حدود 165 سانتيمتر

موها سياه

پيشاني كوتاه

بيني معمولي

دهان معمولي

چانه گرد

صورت بيضي شكل

رنگ سبزه

چشم هامورب

اين شخص عادت دارد كه هميشه سرش را به طرف پادين بگيرد و راه رفتن او طبيعي نيست. لباس كار نخي آبي رنگ به تن و كلاه لبه داري به سر, و پوتيني به پا دارد. نظر باينكه پولي در جيب ندارد, مجبور است گدايي كند. در 21 همين ماه او را در فلر از توابع مفرون ديده اند.

نظر باينكه آقاي بازپرس وير قرار بازداشتي درباره او صادر كرده اند, در صورت دستگيري متهم بايد او را بيدرنگ نز ايشان هدايت نمايند.

رونوشت اين مشخصات نزد آقاي قاضي محكمه صلح بخش اونه ارسال ميشود كه با توجه به مفاد آن به بخشداران حوزه خود اعلام دارند كه به كمك دشتبانان و جنگلبانان در دستگيري متهم اقدام كنند.

23 ژوئن 1835, دادستان شهرستان روبر.

 

6_ نامه بخشدار اونه به دادستان شهرستان وير

اونه به تاريخ 4 ژوئيه 1835

آقاي دادستان شهرستان

محترماً, به پيوست اين نامه, گزارش يكي از دشتبانان حوزه خود درباره قاتل, پييررويير, همانطوريكه در نامه مورخ 22 ژوئن خود شما را در جريان گذاشته ام, ارسال مي دارم. با وجود اينكه مامورين دشتباني و جنگلباني تمام كوشش خود را در دستگيري متهم مبذول داشته اند ولي متاسفانه تا كنون نتيجه اي بدست نيامده است.

تصور مي كنم كه اگر ژاندارمري فلز كاملا در جريان گذاشته شده بود و آموزش ديده بود تا حال ميبايستي متهم دستگير شده باشد. زيرا متهم در حدود سه الي چهار ساعت دي مقابل يكي از كافه هاي حومه فلر,در حاليكه كتابي در دست داشته, پرسه زده است. ظاهر متهم جاي هيچگونه ترديدي باقي نمي گذاشت كه قاتل است. ولي متاسفانه به علت عدم اطلاع مامورين كه تصور مي كردند سروكارش با شخص ديوانه اي است, متهم دستگير نشده است. در هر صورت, حالا كه همه مامورين در جريان واقعه گذاشته شده اند و مشخصات متهم نيز براي عموم شناخته شده است, تصور مي كنم كه دستگيري او به زودي صورت خواهد گرفت.

بخشدار اونه, آرسون

گزارش دشتبان درباره مشخصات پييرريويير كه درحومه فلر و در سر راه مفرون با او برخورد كرده بود:

جواني در كنار پرچين ها و بين يونجه ها در جستجوي ريشه گياهي بود كه با آن خودش را سير كند. مي خواستم تكه اي از آنان خودم را به او بدهم ولي او چند باز امتناع كرده و از من تشكر كرد و بالاخره در اثر اصرار من قبول كرد. از او سئوال كردم اهل كجاست, جواب داد اهل همه جا و بعد اضافه كرد كه اهل اونه است.

 

7_ گزارش سرجوخه ژاندارمري لانگانري در خصوص چگونگي دستگيري پييرريويير

ساعت پنج صبح روز 2 ژوئيه 1835

اينجانب امضاء كننده زير, كورتوا, سرجوخه ژاندارمري لانگانري واقع در استان كالوادوس, اعلام مي دارم كه در حاليكه مشغول كشت در جاده لانگانري بودم به شخص مظنوني برخورد كردم. به او نزديك شدم و پرسيدم اهل كجايت, در جوابم گفت اهل همه جا. از او پرسيدم به كجا مي روي؟ در جواب گفت هرجا كه خداوند اراده كند. وقتي كه به دقت به او نگاه كردم فهميدم كه او همان پيير ريويير است كه مادر, خواهر و برادرش را به قتل رسانيده است. نظرباينكه مشخصات او بامشخصاتي كه از طرف دادسراي شهرستان وير در اختيار مافوق ماگذاشته شده بود, تطبيق مي كرد, و نيز اعلام شده بود كه قرار بازداشت نامبرده صادر شده است, لذامن او را دستگير كردم و به پاسگاه هدايت كردم. در آنجا هويت او را از وي پرسيدم. ر جوابم گفت كه نامش پيير ريويير و ساكن بخش اونه است. از او پرسيدم چرا مادرش را كشته است. جواب داد, چون در مقابل پرودگار مرتكب گناه شده بود. مجدداً از او پرسيدم چرا خواهر و برادرش را كشته است, جواب داد, آنهم مرتكب گناه شده بودند چون با مادر گناهكارشان زندگي مي كردند. در يكي از دستهايش تركه اي بود كه آن را حم كرده بود و بابستن نخي به دو سر آن, آن را به صورت كماني در آورده بود, و در دست ديگر تركه ديگري كه سوزني به سر آن فرو كرده بودو ظاهراً كار تير آن كمان را انجام مي داد. در زير كلاهش يك پروانه اسلحه به نام لفورژان _ دني, ساكن بيگ, وجود داشت كه در تاريخ 3- اكتبر 1829 صادر دشه بود. طبق آنچه ريويير نامبرده بالا مي گفت, اين پروانه را در جاده اي كه به ژورك منتهي ميشود, پيدا كرده بود. از او پرسيدم داسي را كه با آن مرتكب قتل شده بود, چه كرده است؟ در جوابم گفت كه آن را در مزرعه اي در نزديكي هاي اونه انداخته است. در بازرسي بدني از متهم دوقبضه كارد ويك چاقو و مقداري نخ بدست آمد.

امضاء

 

8_ نامه دادستان شهرستان فالز به دادستان شهرستان وير

به تاريخ 3 ژوئيه 1835

آقاي دادستان شهرستان وير

محترماً به اطلاعتان مي رسانم كه پيير ريويير كه جنابعالي مشخصات او را برايم فرستاده بوديد در حوزه قضائي ما دستگير شده است.

نامبرده بالا فعلا درزندان موقت فالز به سر ميبرد. هنوز چند لحظه اي از ورود او به اين زندان نگذشته بود كه سعي كرد تا از چنگ مامورين فرار كند, ولي موفق نشد و مامورين سخت مراقب هستند كه فرار نكند. امروز صبح او را به نزدم آوردند نامبرده حاضر نشد به پرسشهايم پاسخ دهد. از طرف اين دادسرا تربيتي اتخاذ شده است كه متهم همراه با اشيائي كه از او كشف شده است به آن دادسرا اعزام شود.

از طرف دادستان شهرستان فالز , داديار رنو.

 

9_ قسمتي از مقالات روزنامه ها

 

روزنامه راهنماي كالوادوس شماره ژوئن 1835

طبق گزارش خبرنگار ما, واقعه وحشتناك يا به عبارت ديگر جنايت وحشتناكي در بخش اونه رخ داده است, جنايتي كه همه مردم را دچار حيرت و وحشت كرده است. خلاصه ماجرا از اين قرار است: شخصي بنام ريويير به علت اختلافات داخلي با زنش زندگي نمي كرد, و از پنج بچه اي كه ثمره ازدواجشان بود دو بچه با مادرشان و سه بچه با پدرشان مي زيستند. يكي از اين سه پبچه پسر بزرگ خانواده است و به گفته اهالي از همان بچگي عقل درست و حسابي نداشته است. اين پسر با توجه به اين ضعف عقل, و با توجه بهاينكه مدام شاهد آزار و اذيتي بود كه از طرف مادرش به پدرش وارد مي شد, تصميم گرفت كه پدرش را از آن همه شكنجه و ناراحتي نجات دهد.

بهمين منظور با يك داس به خانه مادرش رفت و او را به قتل رساند. اين زن شش ماهه آبستن بود. بعد متهم با همان داس خواهر هيجده ساله و برادر هفت ساله اش را نيز به قتل رسانيد. قاتل خشمگين به نحوي گلوي مادرش را بريده بود كه سرمقتوله تقريباً از تن جدا شده بود. جنايتكار, پس از ارتكاب قتل متواري شده است, ولي بعيد نيست كه در همين حالا كه شما اين سطور رامي خوانيد دستگير شده باشد. قاتل بيست سال دارد. هنگامي كه پسر تصميم وحشتناكي كش را جامعه عمل مي پوشيد, پدر كه در تمام ان خطه مورد احرتام است, در مزرعه مشغول كار بوده است. مقامات مسئول به محض آگاه شدن از وقوع جنايت, در صحنه اين درام وحشتناك و تاثر آورد, يعني دردهكده فوكتري حاضر شدند و اقدامات لازم را مبذول داشتند.

 

روزنامه راهنماي كالوادوس شماره 7 ژوئن 1835

علي رغم جد و جهد مامورين, تا كنون ريويير مرتكب قتل سه گانه, كه ما در مشاره قبل خوانندگان را از چگونگي جنايت او آگاه كرديم, در چنگ عدالت نيفتاده است. احتمالا قاتل خودش را در جتگل حوالي اونه مخفي كرده است, كه در هر صورت احتياج او را وادار خواهد كرد كه از آنجا خارج شود, و بدين ترتيب در اولين فرصت دستگير خواهد شد.

روزنامه راهنماي كاوادوس شماره 17 ژوئن 1835

تا حال, ريويير جوان, جنايتكار قتل سه گانه اونه دستگير نشده است. مي گويند كه چند روز قبل يك ماهي فروش او را ديده و شناخته و مامورين رابا خبر ساخته است, ولي متاسفانه كمي ديشده بود و دستگيري قاتل ممكن نشد. در بين مردم شايعه شده است كه اين جوان بدبخت, همان فداري جنايت خودش را كشته است و ديري نخواهد پائيد كهجسد پوسيده شده اش در رودخانه هاي اطراف پيدا خواهد شد.

روزنامه راهنماي كالوادوس شماره 5 ژئيه 1835

پيير ريويير كسي كه مرتكب سه قتل در اونه شده است, و مادر شماره هاي قبلي خوانندگان را از جريان جنايت او آگاه كرديم, در تاريخ دوم ژوئيه, به وسيله ژاندارمري لانگانري دستگير شد, در هنگام دستگيري او يك تير ويك كمان ودو كارد و يك چاقو با خود داشت.

روزنامه اخبار فالز شماهر 8 ژوئيه 1835

پير ريويير اهل اونه, قاتل مادر و خواهر و برادرش, در روز پنجشنبه دوم ژوئيه وسيله ژاندارمري لانگانريدستگير و در همان روزدر زندان فالز زنداني دشه است. اين مرد در ظرف يكماه گذشته در جنگل و مزارع مخفي شده و زندگي مي كرد. ظاهراً با مختصر پولي كه در موقع جنايت در جيبش بود ناني مي خريد و مي خورد. ولي پس از تمام شدن پولها, از ميوه هاي جنگلي و علف و ريشه گياهان براي تغذيه اش استفاده مي كرد. به مامورين اظهار كرده است كه سه روز و سه پب قبل از دستگيري اش را در جنگل سنگللي گذرانده است. در همين جنگل بود كه تير و كماني براي شكار پرنذگان درست كرده بود ولي نتوانسته بود پرنده اي شكار كند. اين تير وكمان در هنگام دستگيري در دستش بود. قاتل ادعا مي كند كه بنا به فرمان پروردگار مرتكب جنايت شده است. خداوند در حالي كه فرشتگان ر اطرافش بودند, در هاله اي از نور بر او ظاهر شده است و به او گفته است كه آن كار را بكند, و مطمئن باشد كه او را تنها نخواهد گذاشت. در وجود قاتل ذره اي ترس و پشيماني به چشم نمي خورد. او مي گويد مي بايستي اين اقدام صورت گيرد. از حرفهاي او اينطور استنباط ميشود كه از مدتها پيش فكر ارتكاب جنايت را در سر داشته است و براي ارتكاب آن داسش را ز چند روز پيش مهيا وتيز كرده و منتظر فرصت مناسب بوده است. تظاهر مي كند كه بزودي او را آزاد خواهند كرد تا دوباهر به طرف جنگل و دامن طبيعت برگردد.

ريويير داراي قدي متوسط و رنگي سبزه است. او سرش رامتفكرانه بطرف پائين مي گيرد. و به نظر مي رسد كه وحشت دارد و در هنگام صحبت به صورت طرف مقابل نگاه كند. به تمام سئوالها فقط با يك كلمه جواب مي دهد. در جوابهاي او نشانه اي از يك نوع ديوانگي خطرناك را مي توان ديد.او مي گويد كتاب بسيار خوانده است, مخصوصاً كتابهاي مذهبي. در اين اواخر, دائماً كتاب دعايي را كه كشيش كليساي محل او به او امانت داده است مي خواند. مي گويند متهم در بچگي هيچوقت با بچه هاي هم سن و سال خودش بازي نمي كرد و در جواني نيز با كسي معاشرتي نداشت و نمي جوشيد و رفيقه اي هم نداشت. در اين دو سال اخير مدام در مراسم كليسا شركت مي كرد. در زندان, مثل كسي كه از يك گرسنگي طولاني نجات پيدا كرده باشد, خيلي غذا مي خورد, و خوب مي خوابد, روحيه اش بسيار خوب و ذره اي از عملي كه كرده است پشيمان نيست.

 

اينها خلاصه اي از بررسي هايي است كه در زندان فالز درباره اين مرد شده است, مردي كه اگر ديوانه نباشد, حتماً هيولاي عصر ماست. امروز او را به دادسراي وير مي برند. ظاهراً در دادسراهاي وير پرونده متهم از نظر تحقيقات مقدماتي تكميل شده است و بطوريكه مقامات مسئول اظهار مي كنند در اجلاس آينده دادگاه جنايي در كالوادوس به اين پرونده رسيدگي خواهد شد.

منابع:

1_ Michel Foucault فيلسوف فرانسوي متولد 1926 از جمله آثار مشهور او:

Histpire de la folie a lage classique

Naissance de la xlinique, une archeologie du regard medical

Les mots et les choses

L archeologie du savoir

2_ college de France : مهمترين و يكي از قديمي ترين مراكز فرهنگي فرانسه كه در سال 1530 ميلادي تاسيس شده است. هر چند كلژدوفرانس در سال 1852 وابسته بوزارت فرهنگي فرانسه شده است اما اين موسسه هميشه مستقل بوده و هست. سطح مطالبي كه در آنجا تدريس مي شود خيلي از سطح مطالب كليه دانشگاهها و موسسات فرهنگي فرانسه بالاتر است. تعداد استادان آن در حال حاضر پنجاه نفر است كه از طرف دولت تعيين ميشود. ارزش معنوي استادي كلژدوفرانس تقريباً معادل عضويت در آكادمي فرانسه است از بين اساتيد كلژدوفرانس در گذشته ي توان به ميشله , رنان, كلودبرنارد, پل والري و برگسون اشاره كرد.

3_ Riviere

4_ Berthauld

5_ Jean _ Etienne Dominique Esquirol 1840_ 1772 پزشك بنام فرانسوي و يكي از بنيانگذاران و روان پزشكي جديد اثر مشهور او:

6_ Pierre

7_ Mathieu _ Joseph_ Bonaventure orfila 1853_ 1878 طبيب و شيميست فرانسوي اثر مشهور او Traite des poisons است.

8_ Francois _ Edouard Baudouin

9_ Aunay

10_ Louis_ Leandre Langliney

11_ Pierre _ Margrin Riviere

12_ Faucterie

13_ Morin

14_ cordier

15_ saint _ Agnan

16_ victoire Brion

17_ Jules Riviere

18_ victoire Riviere

19_ Mesnil ozouf

20_ Theodore

21_ Thomas

22_ Marie Riviere

23_ Jean postel

24_ Lerot

25_ victoir Aimee Lerot

26_ Jeak_ Andre

27_ vire

28_ Roucamps

29_ plesses

30_ Angit

31_ Bonoit

32_ charles Denis

33_ Fontnelle

34_ Guillemette

35_ Hamard

36_ Evrecy

37_ villemet

38_ Bonnemaison

39_ Flers

40_ Domfron

41_ Robert

42_ Harson

43_ Langannerie

44_ courtois

45_ calvados

46_ Lefevre Jean _ Denis

47_ Bigue

48_ Jurques

49_ Falaise

50_ Renault

51_ cingalis


موضوعات مرتبط: مقالات کیفری ، مقالات حقوق تطبیقی

تاريخ : | ۱۱ ق.ظ | نویسنده : محمد علی جنیدی |
.: Weblog Themes By SlideTheme :.